baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

انتظار

قربونت برم   من و بابایی سخت منتظریم دوشنبه بیاد   اخه قراره این دفعه دوتایی ببینمت الان دیگه تقریبا همه چیداری خدا کنه جنسیتت هم بهمون بگنننن   البته من برام هیچ فرقی نداره که چی باشی   ازتصوراینکه تو پسر باشی یادختر یک حالت وجد مشترکی بهم دست میده عزیزمممممممممممممممممممممممممممم     مرسی که اذیتم نمیکنی خوشگلممممم قربونت برم     البته مامانی بخاطر شرایط کاریش همش پله داره بالا پایین میره  ببخشید دیگههه اذیت میشی ...
15 مرداد 1392

هفته 17

هفته ۱۷ تموم شده   دکتر بهم برای هفته ۲۰ سونو داده تا الان خدا رو شکر همه چیز نرمال بودهههههه   فقط من یکم نرمال نیستم   تازگیها حساس شدم   همش بغض میکنم   دلم میخواد زودترررررر ببینمت گلییییییییییی   ایشالا ایندفعه دیگه کامل میفهمیم شما دخملی یا پسمللل   خیلی دوست دارممممم ...
15 مرداد 1392

قربونت برم خجالتیه من

سلامممممممممممممم     هنوز نمیتونم صددر صد بگم خانوم خوشگله ولی ظاهرا خانوم خوشگله هستی   دوشنبه تاریخ ۶/۶/۹۱ با بابایی صبح زودپاشدیم و یه صبحونه کوچولو خوردیم و رفتیم سمت مرکز نسل امید   ساعت ۷:۱۰ دم درش بودیم اینقدر که بابایی هول بود   همش  هر چی بهش میگفتم  میگفت باشه به این شرط که تو پاهاتو بازکنی تا جنسیتت معلوم بشه ما دومین نفر بودیم پذیرش شدیم و رفتیم تواتاق مشاوره و چون اون خانومی که اولین نفر بود مشاورش طول کشید ما شدیم اولین نفر برای نمونه گیری و سونو خلاصه بعدش ازمایش خون دادم و قدو وزن کردم بعدش رفتیم طبقه سوم و منتظر سونو شدیم   اونجا دوبار از دست راس...
15 مرداد 1392

غصه

سلام خوشگل مننننننننن خیلی دوست دارم تو رویاهام همش تو هستی چند روزه ساکتی مامانین میتونه زیاد حست کنه   فقط دو هفته اس از کمر درد دارم میمیرم   یکم روحیم خرابهههههه   نمیدونم بخاطر اوضاع پایان نامه و رفتارهای مامان بزرگته ........
15 مرداد 1392

دیدار دوبارهههههه

سلاممممممممممممم   خانوووووومممم خوشگل منننن عزیزمممممممممم   الهی قربونت برم باران رحمت الهی ماااااا   اسمتو گذاشتیم باران   شنبه ۲۲/۷/۱۳۹۱ با بابایی ازخونه مامان هما رفتیم دم سونوی نرگس و وقت گرفتیم بعد دوتایی رفتیم بیمارستانو کارت زدیمو برگشتیم دم سونوگرافی   مامان هماهم اومد باهامون اینقدر ذوق داشت تو رو ببینه خلاصه بعداز یک ساعت تقریبا نوبتمون شد   وای اینقدر استرس داشتم که ببینمت قلبم ازتو تند تر میزد خانم دکتر واسعی واقعا مهربونههههههههههههه و وارده تو کارش   اعدادی که مد نظرش بود رو گفت و بعد بهم گفت شما سالمی خدارو صد هزارمرتبه شکر ومثانه و معده ات هم تشکیل شده &...
15 مرداد 1392

ببخش

سلام عزیزممممم     یه موقع هایی فکر میکنم  یه دلیل اینکه یه مادر بچشو اینقدر دوست داره برای اینه که   گاهی احساس میکنه فقط اونو داره الان از اون موقع هاست که فقط تو رو دارم   البته ناراحتم برای اینکه تو توی وجود منی و داری گریه هامو حس میکنییییییییییییی   ببخششششش که ناراحتی هام به تو هم انتقال پیدا میکنهههه   ببخش که نمیتونم نسبت به کارا و حرفای پدرت بی تفاوت باشم   ببخش که اونم رعایت من و تو رو نمیکنه     ببخش که بدون اینکه  ازت اجازه بگیریم تو رو بوجود اوردیممم     در ضمنننن الاننن ۱۰ روزه که شمااا تکون میخوری عزیزمم   قربون...
15 مرداد 1392

مامان بهتره

قربونت برمممممممممممممم   قربون تکونات برم خیلی خوشگل ورجه وورجه میکنی   برات دو دست لباس تو خونه و ۴ تا لباس مهمونی خریدیم با مامان بزرگت و یک پتوی نرمالوووو خوشگلم مبارکت باشه با بابایی ساک وسایلت رو هم خریدیم منتظرتممممم لحظه به لحظه به تو فکر میکنم   واقعا این حس دوست داشتن  عجیبه یک هیجان خاصی دارم   ...
15 مرداد 1392

باران می بارد

سلام عزیز دلم  دختر نازم  برکت زندگیم تنها کسم چند وقته خیلی احساس تنهایی میکنم چندوقته مامان احساس میکنه هیچ پشتیبانی نداره جز این موجود کوچولو که هر چنددقیقه ابراز وجود میکنه و خدا کسی نیست داره بارون میاد   مامان هر وقت تو زندگی دلش میگیره بارون میاد   باران ارومم میکنه مثل تو   خیلی دوست دارم همه چی برای رشد و ارامشت مهیاباشه امااااا افسوس این هفته همش گریه کردم   خدایا ما رو ببخش که نعماتت را شکر گذار نیستیم   داریم روزهای دو نفره مون رو به بطالت میگذرونیم تنها کس من تو زندگیم شوهرمه اینقدر که اونو دوست دارممم هیچ کس رو دوست ندارم اماااا.... همیشه فکرمیکردم وقتی حا...
15 مرداد 1392

خرید تخت

سلام عزیزمممم   شیطونک من خوبی ظاهرا که خوبی چون حسابی تکون میخوری بخصوص اگه مامان حالش خوب باشه تو هم همش دائم میزنی چنگ میزنی لگد میزنی جمعه با مامان و بابا و بابایی مهربوت رفتیم و سرویس خوابتو گرفتیم ولی دی مه میارن ایشالا   عزیزمممممممممممممممممم خیلی خوشمل شده   راستی اینقدر همه گفتن که ممکن پسر باشی من رفتم دوباره سونو تو یه روز بارونی کلی بزرگ شده کف پاهات و دستات رو دیدم و صورت خوشگلت رو هم نشونم داد الهییییییییییییییییییییییییییی قربونت برو خیلی ناز بودی دوباره گفت شما دختری و بعدش من تخت شمارو خریدم یه دست کامل لباس تو خونه ای سفید باروبان پاپیونی هم خریدم خیلی خوشگل بود با یه جورا...
15 مرداد 1392

برگشتمممممممممممممم

سلامممممممممممممممم صد تا سلاممممممممممم   خوبینننننننننننننننننن خیلی دلم براتون تنگ شده حسابیهااااااااا     سفرخوب بود خرید هم کردم   لباس وسایل نینی   کالسکه و کریرو برای خودمون هم کمی لباس   ولی از سه شنبه پیش از سر کارم هی اعصابمو خورد کردم الانم بایدبرم تواتاق رئیس جواب پس بدم اه   یک کیلو و ۸۰۰ اضافه شدم شنا و پیاده روی زیاد بود   ولی من تو این سفر خواستم به بدنم استراحت بدم چون شانون جونهم بهم پیشنهاد کرده بود برای از بین بردن ثابت موندن وزنم یه مدت ول کنم   این سفر فرصت خوبی بود برای این کار جاتون خالی ولی خیلی دلم برای ایران خونه زندگیم وما...
15 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد